X
InnerBanner

مصاحبه ی ولادیمیر بلوگلوفسکی با وینکا دابِلدَم (Winda Dubbeldam)

صفحه نخست  » دانستنی های معماری  » مصاحبه ی ولادیمیر بلوگلوفسکی با وینکا دابِلدَم Winda Dubbeldam

مصاحبه ی ولادیمیر بلوگلوفسکی با وینکا دابِلدَم Winda Dubbeldam مصاحبه ی ولادیمیر بلوگلوفسکی با وینکا دابِلدَم Winda Dubbeldam (تعداد بازدید : ۳۰۴۶)

گرد آوری: تیم معماری پازل ستاپ تولید کننده دکوراسیون و فرنیچر اداری و مبدع بیش از ۵ مدل پارتیشن اداری و تولید کننده انواع محصولات و مبلمان اداری

ما همیشه در حاشیه ی وجود زندگی می کنیم


مصاحبه ی ولادیمیر بلوگلوفسکی با وینکا دابِلدَم (Winda Dubbeldam)

مصاحبه ی ولادیمیر بلوگلوفسکی با وینکا دابِلدَم (Winda Dubbeldam)

ترجمه ی علیرضا سید احمدیان
نیوریوک، ژوئن ۲۰۰۵

جدا کردن آثار شما از دیگر معماران معاصر هلندی همچون بّن ون برکل (Ben van Brkel) و رِم کولهاس کار دشواری است. همیشه میل آشکاری برای نوآوری در آثار شما وجود داشته است. وقتی از آرون بتس (Aaron Betsky) پرسیدم که چرا طراحی معماران هلندی اینقدر عالی است، گفت: «بخش عمده‌ی هلند، سرزمینی مصنوعی است که از زیر دریاها و رودها بیرون آورده شده و می‌توان گفت که کل کشور هلند یک اثر معماری است. این کشور باید به طور مستمر آرایش خود را تغییر دهد تا مشاغل و کاربری‌های مختلف در آن امکان‌پذیر گردد. از این طریق مردم از مصنوعی بودن چشم‌انداز کشورشان آگاه می شوند، اما این آگاهی، درعین حال راه را به سوی گشودگی و پذیرندگی و تجربه‌پذیری باز می‌گذارد، زیرا هیچ زمین ثابتی در هلند وجود ندارد.



Simon Schama

کتابی عالی از سایمن شاما (Simon Schama) وجود دارد به نام ناخشنودی اغنیا: تفسیری از فرهنگ هلند در عصر زرین. موضوع کتاب درباره‌ی سلطه‌ی هلند از طریق سیستم‌های هیدرولیک بر آب است که در خاطره‌ی جمعی اهالی هلند ثبت شده است. برای هلندی‌ها مهم بود تا نیروهای طبیعت دخیل در وجودشان فهمیده شوند. به همین خاطر، فکر می‌کنم این نکته به تصمیم گیری‌های خطیر هلندی‌ها منجر شده است، زیرا ما هلندی‌ها همیشه در حاشیه‌ی وجود زندگی کرده‌ایم.
در عین حال به گمانم مهم است که هلندی‌ها به عنوان بازرگانانی موفق شناخته می‌شوند. ما بازرگانی و مذاکرات تجاری را دوست داریم و دقیقاً همین کار را با زمین انجام می‌دهیم - بازرگانی زمین و مذاکره درباره‌ی آن. این نوع ایده‌ی زمان‌مندی همیشه به تفکر پیرامون آینده یاری رسانده است. ما به گذشته نچسبیده‌ایم. ما گذشته را ارج می‌نهیم، اما نمی‌کوشیم گذشته را در حال و آینده کپی کنیم.
ما در اینجا و اکنون زندگی می‌کنیم و می‌خواهیم این نکته را بیان کنیم. ما همواره می‌کوشیم تا در اشیا پیشرفت ایجاد کنیم و فکر بزرگی داریم. چشم‌انداز را همواره تغییر می‌دهیم و زیر زمین یا آب اگر لازم باشد تونل احداث می‌کنیم. این ذهنیت هلندی است. ما نسبت به ایجاد تغییرات، احساساتی یا عاطفی برخورد نمی‌کنیم - ما تغییر را اعمال می‌کنیم.


در آثار شما فلسفه چه رابطه ای با معماری برقرار می کند؟

من از طرفداران ایده‌ی فیلسوف آلمانی، مارتین هایدگر، هستم که هنر را جنبه‌ی روحانی جامعه و علم را «نظریه‌ی امر واقع» می‌نامید و از «امر واقع» به مثابه «امر بالفعل و مؤثر » سخن می‌گفت. این نگاه، بسیار زیباست و برای من عین خود معماری است. معماری حد واسط میان امر روحانی و امر علمی است. از این رو، مهم است که معماری را نه فقط از منظر سبک‌شناختی که از منظر فرمال نیز مطالعه کرد، اما آن را بیشتر بر جنبه‌های اجرایی معماری استوار ساخت. به این روش هایدگری، مثلا فُرم سبک‌شناختی یک خانه تعریف نمی‌شود، بلکه خود خانه است که به صورت ارگانیک خودش را مُدوله می کند. ما همانطور عمل می‌کنیم که یک طراح صنعتی یک کفش یا صندلی فوق‌العاده راحت را طراحی و اجرا می‌کند. من هم دوست دارم اینگونه معماری را تجربه کنم. هرچیزی که ما معماران احداث می‌کنیم از یک ایدہ‌ی سبک‌شناختی صادر نشده است، بلکه حاصل تحقیق و روش‌های پژوهشی است. نیمی از بنای احداث شده، حاصل شهود است و نیمی دیگر، حاصل علم، یا به تعبیری پروسه‌ای نیمه‌هنری و نیمه‌علمی است. اگر من به عنوان معمار به دنبال الهام بگردم، مطالعه می‌کنم؛ مثلا آثار فیلسوف فرانسوی، ژیل دُلوز را می‌خوانم و برای الهام گرفتن هرگز به آثار معماران دیگر نگاه نمی‌کنم.



مصاحبه ی ولادیمیر بلوگلوفسکی با وینکا دابِلدَم (Winda Dubbeldam)-1

شما معماری خودتان را به این صورت تعریف کرده‌اید: «فرماسیون‌هایی که تدریجاً پیدا می‌شوند و تدریجاً به کمال می‌رسند». این کمالی که شما در جستوجوی آن هستید اصلا چیست؟

ما دنبال ایده‌ی کمال نیستیم. منظورمان از کمال، درخواست یک پروسه‌ی زایای مدولاسیون است. ما هدفی در سر داریم، اما می‌گذاریم خود این پروسه ما را هدایت کند. هر چه هست مربوط می‌شود به پژوهش و احساس اینکه چیزها باید به نقطه‌ی کمالشان نزدیکتر و نزدیک‌تر شوند. من عاشق کتاب منشا هندسه اثر ادموند هوسرل هستم. موضوع این کتاب فرق میان هندسه و ریاضیات است.
ریاضیات از آن حیات جالب است که «وضعیت امور و اشیا» را توصیف می‌کند و کمتر درباره‌ی ارزش‌های مطلق سخن می‌گوید. مثلا می‌دانیم که مجموع زوایای داخلی یک مثلث، دو قائمه یا ۱۸۰ درجه است. اما اگر مثلث را بر روی یک سطح محدب منعکس کنید، مجموع زوایا از ۱۸۰ درجه بیشتر می‌شود و اگر مثلث را بر روی یک سطح مقعر منعکس کنید، از ۱۸۰ درجه کمتر می‌شود. ریاضیات امکان توصیف و آزمون این حالت‌های نامتناهی را فراهم می‌آورد، در حالی که در هندسه باید دنبال ارزش‌های مطلق بود. به علاوه، ریاضیات متوجه است که اشیا ایستا و بی حرکت نیستند. اشیا، می‌توانند محیط‌های جدیدی را موجب شوند و ایجاد کنند. برای من جالب است که از اواسط قرن نوزدهم، ریاضیدانان متوجه وجود سطوح ریمانی، نوار مُبیوس و دیگر دفرماسیون‌های تیپولوژیک شدند، اما معماری یک قرن و نیم بعد متوجه مقصود و منظور آنها شد. ما معماران هنوز اینها را «جدید» تلقی می‌کنیم. بخشی از این امر به این دلیل است، که تا همین اواخر، معماری فنی بود که عمدتاً از یک استادکار آموخته می‌شد و مبتنی بود بر رویکردهای مختلف سبک‌شناختی. تازه ۱۰ یا نهایتاً ۱۵ سال است که معماری از رویکرد زاینده‌ای بهره‌مند شده که به کار تولید سیستم‌های پیچیده می‌آید. نگاه کنید که پزشکی، بانکداری و حتی علم حقوق، همین روش اندیشه را به کار گرفته‌اند. به گمانم معماری در اتکا، نه تنها بر هنر، بلکه بر علم نیز باید از توازن و تعادل بیشتری برخوردار باشد.



فیلسوف و ریاضیدان بزرگ، گوتفرید ویلهلم لایب‌نیتس، به امکان خلق زبان جهان‌شمولی اعتقاد داشت که مرکب از نمادهای بصری باشد. آیا به نظر شما معماری می‌تواند در جست‌وجوی چنین نظامی از نمادهای بصری باشد؟

این نکته خیلی یونگی به نظر می‌رسد. نه، من چنین فکری نمی‌کنم. به گمانم معماری تماماً مبتنی بر فرهنگ است. شکل «دایره» در فرهنگ غرب به کل متفاوت از «دایره» در فرهنگ‌های شرقی است. رنگ سیاه در یک فرهنگ نشانه‌ی اندوہ است و در فرهنگی دیگر نشانه‌ی شادمانی. نمادها مهم هستند، اما خیلی محلی می‌باشند.



آیا در پروژه‌ی آپارتمان‌های گرینویچ شما پیغامی نهفته است؟

ما نمای آن ساختمان را نوعاً به صورت غشایی در نظر آوردیم که نقش ارتباطی داشت: یعنی یک اینترفیس برای پیوند با شهر بود.
واقعاً فکر ما این بود که نما در نقش یک اینترفیس ایفای نقش کند. در عمل، کدگذاری معماری منطقه را گرفتیم و دو سیستم کدگذاری، یکی به صورت اشکال مستقیم و یکی دیگر با اشکال خمیده را در آن وارد کردیم. با این کار، مجموعه‌ای از سطوح خمیده خلق کردیم که برخی از آپارتمان‌ها را به سمت خیابان هل می داد، یعنی ساکنانی معلق ایجاد کردیم و آپارتمان‌های دیگر را از سمت خیابان دور نمودیم»، انگار که آسمان درست بالای سرشان قرار گرفته است. اینترنت، فضای عمومی را درست به داخل اتاق خواب ما آورده است و به این ترتیب، دیگر نمی‌توان جدایی واقعی میان فضای عمومی و خصوصی را متصور شد؛ می‌خواستم این نکته را تحقیق کنم و آن را گرامی بدارم. در این آپارتمان‌ها وقتی یکی از ساکنین به پایین یا بالا به آپارتمان‌های دیگر نگاه میکند، ارتباطی غریب و حتی نوعی هوس چشم‌چرانی بین همسایه‌ها به وجود می‌آید. من خودم در همین ساختمان زندگی می‌کنم و آدم‌ها با من از تجربه‌ی فضایی‌شان صحبت می‌کنند - آنها از زندگی در این ساختمان هیجان‌زده هستند. نکته‌ی مهم برای من این بود که ساختمان‌های این پروژه «کاراکتر» و «شخصیت» داشته باشند - که دارند.



قبلاً رسم بر این بود که معماران به رم سفر می‌کردند و خرابه‌های رم را از نزدیک می‌دیدند، از رویشان طراحی و کپی می‌کردند، و آنچه را دیده بودند تفسیر می‌کردند. امروزه معماری به همان اندازه که درباره‌ی امر واقع است، درباره‌ی امر مجازی، حجم و تخت و همچنین درباره‌ی امر تجربی و امر ارتباطی نیز هست. نظر شما درباره‌ی کاری که معماران امروزه باید به جای رفتن به شهر رم و مشاهده‌ی ویرانه‌های قدیمی انجام دهند، چیست؟

شاید بد نباشد که بیشتر ریاضیات و فلسفه مطالعه کنند و سیستم‌های پیچیده را دریابند.



پس دیگر احتیاجی به سفر کردن نداریم؟

اگر بخواهید فرهنگ بالایی کسب کنید، باید خیلی بخوانید و خیلی مسافرت کنید. من همیشه از شاگردانم می‌خواهم که نظریه‌ی انتقادی و فلسفه بخوانند. خیلی مهم است که آدم استدلال خاص خودش را داشته باشد و بداند که در قبال دیگر حرفه‌ها و تخصص‌هاچه موضعی باید اتخاذ کنند. اینجا در آمریکا، اغلب، تاریخ معماری را با دوران باستان آغاز می‌کنند و در لوکوربوزیه متوقف می‌شوند - همه چیز بعد از لوکوربوزیه حذف می‌شود. ولی من گمان می‌کنم که دانشجویان باید همه چیز را تا زمان ما خوب بدانند. ما در حال پر کردن چنین حفره‌ای هستیم. مطالعه‌ی دوران قدیم و معماری آن خیلی خوب است، اما فقط برای اینکه آن را با آینده مقایسه کنیم؛ یعنی می‌توانیم با وجود این همه ابداعاتی که در دهه‌های اخیر صورت گرفته، تاریخ دوران معاصر را نادیده انگاشت. معمارانی چون هانس شارون، میس و آلوار آلتو قدم‌های بسیار بزرگی در این عرصه برداشته‌اند؛ پس فقط مسئله رفتن به رم نیست، بلکه باید تحولات اندیشه‌ی انتقادی را درک کنید و بفهمید که عمل معماری چطور تحول پیدا کرده است. معماری، همواره در قبال تحولات و تغییرات فرهنگی و تکنولوژیک واکنش نشان داده است. اختراع اتومبیل، مستقیما به فکر فوتوریست‌ها مرتبط بود، اختراع تلویزیون و بمب اتمی هم براساس فکری بود که آرشیگرام انجام داده بود و اینترنت پدیده‌ای است که در هر موضوعی که امروزه در حال مطالعه‌ی آن هستیم متجلی است. به نظر من مطالعه‌ی این نقل و انتقالات فرهنگی خیلی مهم‌تر از رفتن به رم و مطالعه‌ی خرابه‌های آنجاست.


تاریخ: ۱۳۹۶/۰۸/۲۲
منبع :